قهرمانی که جام نگرفت؛ همه با هم هستیم!
فینال نه غول دارد نه غول کش. فینالها فقط قهرمان دارند. قهرمانی که نامش در این بازی از همان ابتدا مشخص بود.
ما برای شما فریاد میزنیم و شما برای ما بجنگید. این بنر هواداران داماشی است که در بازیها برای حمایت از تیم محبوبشان به ورزشگاه میبرند. بنری که حالا دیگر فقط یک شعار روی آن نوشته نشده. کلمههای آن از روی بنر بیرون میآیند و شعارهایش وارد مرحله عمل شدهاند. در کل یک فصل هواداران داماش برای تیمشان فریاد زده بودند و داماشیها در این بازی برای آنها جنگیدند. البته داماش یک فصل است که میجنگد با انواع و اقسام حریفان. با تیمهایی که نام و آوازه بعضی از کارهایشان گوشها را پرکرده در جدول لیگ دو میجنگند با تصمیمات عجیب و اشتباهات داور در پلیآف میجنگند و حالا در فینال جامحذفی جایی که حضورشان در آنجا بزرگترین شگفتی این فصل بوده باید برای ابتداییترین حقوقشان بجنگند.
تعارف را کنار بگذاریم. پرسپولیسیها برای گرفتن جشن قهرمانی نیازی به آمدن به فولاد آرهنا و 90 دقیقه بازی مقابل داماش نداشتند. آنها جام را بعد از بازی با سپاهان بالای سر برده بودند. حتی ردیفکردن نامهایی مانند قشقایی و خیبر و برق هم شکی به قهرمانی آنها وارد نمیکرد. این اسمهایی که گفته شد هیچکدام در فینال یقه گردن کلفتها را نگرفته بودند. این غولکشیها شاید در مراحل ابتدایی اتفاق بیفتد اما فینال با کسی شوخی ندارد. یک تیم لیگ دویی و لیگ یکی نه توان مبارزه در فینال را دارد و نه هیچ کدام از مسئولان آمادگی حضور تیم لیگ دویی در آسیا دارند. پس همه چیز مشخص است. فینال نه غول دارد نه غول کش فینالها فقط قهرمان دارند. قهرمانی که نامش در این بازی از همان ابتدا مشخص بود.
در این بازی اما یک تیم برد و یک تیم جام گرفت. برنده بازی داماش بود. تیمی که یک بار برای همیشه پای حرفش ایستاد و اجازه نداد هوادارانی که یک فصل برایشان فریاد زده بودند پشت در بمانند. آنها پیش از این تهدید کرده بودند به خاطر اتفاقات پلیآف در فینال شرکت نمیکنند. همه شنیدند و خندیدند و گذشتند. قبل از بازی هم اعلام کردند بدون تماشاگرانشان بازی نمیکنند. همه شنیدند و خندیدند و گذشتند. درها را باز کردند و تا جایی که میتوانستند بلیط فروختند و ورزشگاه را پر از هواداران پرسپولیسی کردند. ساعت 9 اما دیگر خبری از شنیدن و خندیدن و گذشتن نبود. آنها حالا مجبور بودند ببینند، بشنوند و نگذرند. انگار دیگر زمان اهمیت ندادن و چشم و گوش بستن تمام شده بود. نیازی به تیم گردن کلفتی نبود. نیاز به مدیران مشهور هم نداشت. داماش شهر گیلان همین کار را انجام داد. به تنهایی. شاید نمایش بود، شاید کارهایی برای جلب توجه بود شاید حرکاتی بود برای جمع کردن رای. شاید زیاده روی بود شاید هر چیزی بود که ما میدانیم و نمیدانیم. در نهایت اما داماش برنده بازی بود. هوادارانی برنده بودند که دیگر شعار نمیدادند. حقیقت را فریاد میزدند برای تیمشان، تیمی که برایشان جنگید.
نیلوفر کنگرانی